امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگم داشته باشید.
درباره وبلاگ


Hello and welcome to my blog, I am waiting for your comments., Please see the next page. سلام به وبلاگ من خوش آمدید منتظر نظراتتون هستم.لطفا از صفحات بعدی هم دیدن کنید.

پيوندها
عاشقانه های من از خدا میگویند
دهکده ی حجاب
ساحل تنهايي
عاشقانه های من از خدا می گویند
ادبیات هفتم ریحانه النبی
king world
خيلي باحال
پرواز
مرد هميشه آبي
.::دنیای عجیب ققنوس::.
ايثار و شهادت
رضا و بــــروبـــــچ
،،، نمــــکـدون ،،،
درد دل
❁◕ ‿ ◕❁ با خنده وارد شو و بخند ❁◕ ‿ ◕❁
متن هاي زيبا
-السلام و عليك يا ابا صالح المهدي[[عج]]-
اشعار و سخنان زيبا
كلبه مجازي مهدي
(``·._.• آبگوشت برگر •._.·``)
دنياي من - دنياي ما
بیا و بخند
آقا پسر
تسنيم
پسر زابلي
دنياي من باش
دنياي زندگي
پادگان شهيدان دوران
*دوست*
چرخ و فلك
منتظران مهدي
غيرت
گروه اینترنتی منتظران آقا
سمت خدا
دستان سيستاني
#*چشم های تو*#
اميد
با لبخند وارد شويد!
آفتاب مهرباني
عاشورا و حجاب
دیوونه ی حسین
لبخند خدا و بندگی من
یاقوت آبی
رنگارنگ
دلنوشته های یک دختر
دریای طوفانی
بکارت قلم
مطالب جالب و خواندنی
مطالب جالب،خواندنی و طنز
دنیای من^_^
مهاجرت
on5.ir
.: اوه یس موزیک :.
جملات زیبا(رسول ترک)
مطالب مذهبی
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگم داشته باشید. و آدرس rogayyeh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
Rogayyeh

آخرین مطالب


 
پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:سزای مخالفت با امام علی(ع),داستانی تکان دهنده, :: 12:27 :: نويسنده : Rogayyeh

مرحوم علامه طباطبایی از قول استاد برجسته خود «حاج میرزا علی آقا قاضی» داستان تکان دهنده ای را در زمینه سزای مخالفت با امامت علی (علیه السلام) را بیان می کند که ما در اینجا به گزیده ای از آن اشاره می کنیم: ایشان می فرماید: در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما مادری از دنیا رفت، به هنگام دفن آن ما در، دخترش درا ثر شدت علاقه ای که به مادر داشت فریاد می زد: «من از مادرم جدا نمی شوم»

بازماندگان هرچه تلاش کردند تا او را آرام کنند، نتوانستند، سرانجام تصمیم بر آن شد که او نیز همراه مادرش در قبر بخوابد. اما روی قبر را نپوشاندند، بلکه تخته ای روی آن قرار دادند تا هرگاه بخواهد از آن بیرون آید.

آن شب دختر کنار جنازه ی مادر در قبر خوابید، فردای آن شب به سراغ آن قبر آمدند تا از احوال آن دختر مطلع شوند، هنگامی که تخته را برداشتند، ناگهان دیدند تمام موهای سر او سفید شده است! از او سوأل کردند چرا این طور شده ای؟ در پاسخ گفت: آن شب درکنار جنازه ی مادر خوابیدم، ناگهان دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف من ایستادند، و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول بازجویی از عقاید مادرم شدند مادر به آن سوألات پاسخ درست می داد. تا اینکه رسیدند به این پرسش که امام تو کیست؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود، فرمود: «لَستُ لها بإمام» من امام او نیستم. آن مرد محترم امام علی (علیه السلام) بود.

در آن هنگام آن دو فرشته، چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه کشید، من در اثر وحشت و ترس زیاد، به این وضع که می بینید در آمدم...

    برگرفته از کتاب عالم در برزخ در چند قدمی ما، نوشته محمد اشتهاردی، ص۱۹۸



ادامه مطلب ...
 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد